همین الان در سراسر ایران حتی برخی روستاهای دور افتاده بچه هایی داریم که با سالها دیدن کارتون های یک زبان اون زبان رو یاد گرفتن و الان هم حدود شانزده هفده سال دارن و هنوز هم شبکه های اون زبان رو نگاه می کنن و می تونن با نیتیو های اون زبان به راحتی ارتباط برقرار کنن خوش شانسی این بچه ها این بوده که این مهارت رو اتفاقی کسب کردن و به هیچ عنوان تحت فشار و سوال والدین قرار نگرفتن! اصلا نه خود این بچه ها و نه والدینشون نمی دونستن که چه اتفاقی داره می افته بنا بر این به خوبی و خوشی داشتن زندگیشون رو می کردن! اما وقتی ما ناچاریم والدین رو از این روش آگاه کنیم تا اجراش کنن اون وقت هرچی براشون دلیل و برهان بیاریم که بچه ها نباید آگاه بشن باز هم نمی تونن جلوی خودشونو بگیرن! یا تشویقش می کنن به دیدن! یا سعی می کنن توجهشو جلب کنن به صفحه تلوزیون! یا در مورد این روش در حضور فرزندشون با دیگران حرف می زنن! یا از بچشون سوال می پرسن که الان چی فهمیدی! یا براش ترجمه می کنن! یا تصحیحش می کنن! یا ... و هزاران یا های دیگه! بنا بر این ظاهر ماجرا بسیار ساده است و بایدهای کمی داره اما باطن بسیار پیچیده ای داره و نباید هایی بسیار مهم تر و ریزتر از بایدهاش!